دیوانه ام دیوانه گی را دوست دارم

A.V:
چهره ای  تار  و  پریشان  دیده ام  در  آینه
یک سکوت قبل طوفان دیده ام در آینه

چشمه ی نفرت شده قلب یخی در سینه ام
ناگهان  دریای  عمان  دیده ام  در  آینه

من  که  شعرم  هم  نوایی  میکند  با  مولوی
این چنین مرغی غزل خوان دیده ام در آینه

بعد از آن پنجشنبه سرد و غم انگیزی که رفت
یک  دمی  سوز و  زمستان  دیده ام در آینه

رفت و من هم خاطراتش را بدور انداختم
در  دهانم  کرم  دندان  دیده ام  در  آینه
#علی_وحید

دیوانه ام دیوانه گی را دوست دارم...

A.V:
میخواستم رویای نابم را بسازی
اصلا تمامم دست تو حتی به بازی

تعبیر خوابم را کجا باید بگویم؟
وقتی تو از افسانه ی دور و درازی

آغوش تو زیبا ترین زندان من بود
حبس وجود خود بکن من هم که راضی

دار و ندارم این غزل ها مال تو ...آه
حتی اگر آن را قمار کردی ببازی

میخواستم تقسیم کنم تنهایی ام را
گفتی که تفریقم کند درس ریاضی

 

#علی_وحید

دیوانه ام دیوانه گی را دوست دارم...

A.V:
میخوام از عشق بگم اما
هوا اینجا چقدر سرد ِ
هوا مال دو تاتون
اونی که عاشقت کرد ِ

باهات میبینم و بعدش ...
ببین دنیام که ویرونِ
یه چشمم ابریِ ابری
یه چشمم کاسه ی خونِ

تو دستات توی دستاش
میری از پیش من آسون
بهش میگی که لیلا یی
توام مجنونمی مجنون

شبیه زهر مار هستش ...
نمیشه با عسل خوردش
حالا که زندگی اینبار
من و از یاد اون بردش

توی سینه ام میگم ... حالا
بیا برگرد به اون کافه ...
بگو دستای سرد من
یه شب موهات و میبافه

#علی_وحید

دیوانه ام دیوانه گی را دوست دارم...

چیزی که نمی خواهم حتی نفسی ساده از  معرفتت  خوردم  پیمانه ای بی باده هی داس و تبر ها  زد بر ریشه ی من اما من  سرو  بلندی  که .. بر  خاک  نیفتاده من وضعیتی قرمز در شهری پر از جنگم هر شیهه ی غمگینم حر دیوانه ام دیوانه گی را دوست دارم...ادامه مطلب

تو فارغ از فکر من و دلگیر، از حال و هوایتمن بغض باران در سکوت قعر چاهی با خدایتبشنو صدای قلب مردی عاشق و تنها که با توعاشق شده با حس زیبا و قشنگی  در صدایتسرباز خوبی میشوم  جان برکفم فرمان بده توبانوی دیوانه ام دیوانه گی را دوست دارم...ادامه مطلب

A.V:شاعر این شعر بدان مرده استمرثیه ای داغ بخوان مرده استزجه بروی سر من میزنید؟؟لحظه ی اعجاز  ، اذان مرده استساقی این شهر به دادش رسید؟حال که این مرد لبان مرده است؟پسته ی سر بسته شده این دهانسوژه ی وا دیوانه ام دیوانه گی را دوست دارم...ادامه مطلب

رفتی  نگاه  آخرت  روح  و  روانم  را برید
تا..غصه ی دل کندنت صبر و امانم را برید

از خود جدا کردی مرا، شکی ندارم  فاصله ...
هی  تیک  تاک  ساعتم مرز  زمانم  را برید

وقتی صدای رفتنت با قلب من همگام شد ...
این  بغض های  لعنتی  حس  بیانم را برید

پلکت که باز و بسته شد ،ویرانه شد دنیای من
برق  نگاهت   ناگهان  شرح  زبانم  را برید

احساس می کردم که هی ... یک روز با هم می شویم
رفتی  که  تنها تر  شدن  شکِ گمانم را برید


#علی_وحید 

دیوانه ام دیوانه گی را دوست دارم...

دیوانه ام   دیوانه گی  را  دوست  دارم
خشکم که این بارندگی را دوست دارم

تو  قبله ام  هستی و  من  مانند  پرگار
در  محور  تو  بندگی  را   دوست دارم

شعرم پس از تو ضربه های تازیانه است
این  شیوه های  بردگی  را دوست دارم

با   انزوای  خود  برایت  شعر   خواندم
این  حالت  افسردگی  را  دوست  دارم

شب تا خود صبح گریه کردم کل این سال
تکرار  اینطور   زندگی  را  دوست دارم

 

#علی_وحید

دیوانه ام دیوانه گی را دوست دارم...